استالین عزیزم! میدانم اولین باری که دستور شلیک دادی استخوان هایت درد گرفته اند و قلبت رنجور شده. اما تو آن را گذارنده ای.مثل من!
من تو را تجربه کردم، همان اولین باری که عزیزم را تا پای مرگ فرستادم تا واقعیت را بیان نکنم.
و اما دومین بارمان ، آسان بود. انجا که گلوله ی برفی دروغ را، هل دادم تا پایین قله.
استالین،خوانده ام دخترت عزیزترینت بوده و عکس دو نفره تان رادیده ام. آنجا که با لباس شخصیت بغلش کرده بودی و موهایش آویزان بود از سر شانه هایت.
من همانجا، همانجا که عزیزترینم در آغوشم بود، او را برای خودم و بازپرس کشتم. همانجا دستور شلیک دادم به خودم برای اولین بار .
اما دومین شلیک آسان بود، دلت نخواهد آب و تابش هم دادم
تو هیچوقت نمی میری تو درون همه ی مایی.
درباره این سایت